اکنون که چندین سال است که از عرضهی کنسول پلیاستیشن 4 میگذرد و هر روز بیشتر از گذشته به اواخر این نسل و آخرین قدمهایش نزدیک میشویم، بهتر است نگاهی به برخی از بهترین آثار منتشر شده برای آن بیندازیم. آثاری که هرکدام از جهتی حائز اهمیت هستند و درخشش آنها در صنعت بازیهای ویدیویی ماندگار شده است. آثاری که هر کدام به دلیلی ارزش خودشان را میان جامعه عظیم گیمرها پیدا کردهاند. عرضه PS4 برای شرکت سونی یک موفقیت بسیار بزرگ قلمداد میشود. در میان دلایل بسیاری که در موفقیت PS4 نقش داشتهاند و آن را به یکی از بهترین و موفقترین کنسولهای خانگی تاریخ تبدیل کردهاند، فهرست عظیم بازیهای انحصاری و غیر انحصاری برجسته و فوقالعاده نقش بسزایی را ایفا میکند. تنوع بازیها و کیفیت بالا و مثالزدنی آنها، یکی از دلایلی بود که پلیاستیشن 4 برندهی نسل هشتم کنسولهای خانگی شد. بسیاری حتی موفقیت این کنسول را با پلیاستیشن 2 و عصر طلایی آن مقایسه میکنند و عقیده دارند که سونی برای بار دیگر به آن دوران نزدیک شده است. در این سالها عناوین فوقالعادهی زیادی برای کنسول PS4 منتشر شده است که تجربهی آنها امری ارزشمند و خوشایند است. اکنون ما برای شما فهرستی از بهترین بازی های PS4 را تدارک دیدهایم که نگاهی کوتاه به این آثار مثالزدنی و بهیادماندنی خواهد کرد. از آنجایی که عمر PS4 همچنان ادامه دارد و بازیهای مهم دیگری برای آن منتشر خواهند شد، این لیست میتواند در آینده بهروزرسانی شود.
نکته: لیست بهترین بازی های PS4 صرفا بر اساس تاریخ عرضه بازیها رتبهبندی شده است.
The Last of Us Remastered

اگر آنچارتد 2 را نقطهی عطف و لحظهای حیاتی در تاریخچهی استودیو ناتی داگ بدانیم، The Last of Us یا به فارسی «آخرینِ ما» را باید نقطهی اوج و شکوه آنها بخوانیم. درحالیکه ناتی داگ با خلق سه بازی ارزشمند از سری آنچارتد روی PS3 دوران باشکوهی را در نسل هفتم کنسولهای خانگی دنبال میکرد، طرفداران بسیاری مشتاق بودند که بدانند قدم بعدی ناتی داگ چه خواهد بود. برخی انتظار داشتند ادامهی آنچارتد یا حتی نسخهی جدیدی از سری قدیمی Jak and Daxter معرفی شود اما نیل دراکمن و بروس استریلی سورپرایزی را برای گیمرها تدارک دیده بودند. یک IP کاملا جدید به نام The Last of Us که در فضای آخرالزمانی تیره و واقعگرایانهای جریان داشت و در آن خبری از فضای شاد و فانتزی آثار قدیمی ناتی داگ نبود. بازی «آخرین ما» از همان اوایل معرفیاش همهی آن چیزهایی را داشت که گیمرها را شیفته خود میکند اما کاری که پس از عرضهاش انجام داد، حتی فراتر از آن بود. The Last of Us را در اصل بهعنوان یک اثر منتشر شده برای کنسول نسل هفتمی PS3 میشناسیم اما نسخهی ریمسترشده بازی که گرافیک و نرخ فریم آن را افزایش داده، به ما این فرصت را داد که بتوانیم در کنسول PS4 هم به تجربهی این عنوان بپردازیم.
آیپیهایی جدیدی وجود دارند که عرضه میشوند و همه را به وجد میآورند اما ایراداتی دارند که میدانیم با رفع آنها در نسخههای بعد میتوانند به شاهکارهایی بهیادماندنی تبدیل شوند. ولی اوضاع برای The Last of Us کاملا متفاوت بود. «آخرین ما» در اولین نسخهاش شاهکاری بود که بسیاری ترس این را داشتند که ادامهی آن شاید هرگز به نسخهی اول نرسد! هرگاه سخن از داستانگویی در مدیوم بازیهای ویدیویی به زبان میآید، یکی از برجستهترین نمونهها که به ذهنها خطور میکند، «آخرین ما» است. بسیاری آن را بهترین یا حداقل یکی از چند اثر برتر با روایت داستان فوقالعاده مینامند. شگرد قصهگویی نیل دراکمن در خلق یک داستان پیچیده نیست، بلکه داستانی ساده را به بهترین شکل روایت میکند و در عوض شخصیتهایش از پیچیدگی و عمق بسیاری برخوردارند و این در شخصیتپردازی شخصیتهای داستان بهخصوص جوئل و الی کاملاً مشهود است. بازی لحظاتی دارد که با کارگردانی و پرداخت درستشان، گیرا، پرتنش و بهشدت تأثیرگذارند و داستان را به اوج خود میرسانند. در باب گیمپلی نباید انتظار یک آنچارتد و اکشن سریع مثل آن را داشت اما مکانیکهای بازی برای یک اکشن سنگین و بهخصوص در بخش مخفیکاری بسیار لذتبخش و پویاست و شما را درگیر خود میکند.
The Last of Us تحسین اکثر بازیکنان و منتقدین را برانگیخت و توانست تأثیر بسیار فراوانی از خود بهجای بگذارد. بهتازگی گزارشهایی منتشر شده که نشان میدهد فروش بازی روی دو کنسول PS3 و PS4 به رقمی بالغ بر ۲۰ میلیون نسخه رسیده است که نشاندهندهی اقبال فراوان بازی از سوی گیمرهاست. «آخرین ما» در سال عرضهاش توانست بیگوینر سال هم شود و از بسیاری از منابع معتبر جایزه بهترین بازی سال را دریافت کند. درست است که این اثر را در اصل یکی از بازیهای PS3 میدانیم اما مشخص است که «آخرین ما» قصد ندارد به این زودیها کهنه شود و هنوز میتوان از لحظهلحظه آن و همراهی با شخصیتهایش لذت برد و غرق دنیای آنها شد. هنوز گرافیک بازی جذابیتهایی دارد و موسیقی فوقالعاده سانتائولایا همچنان درخشان و بهیادماندنی است. The Last of Us نهتنها میتواند یکی از بهترین بازی های PS4 باشد، بلکه یکی از بهترین و ماندگارترین بازیهای تاریخ است.
بیشتر بخوانید: هک اکانت PS4 ؛ اگر هک شدید چطور بازیهایتان را نجات بدهید
Dragon Age Inquistion

به اوضاع نابسامان این روزهای بایوور و شکست بازیهایشان نگاه نکنید، روزگاری از نام بایوور فقط انتظار شاهکار میرفت. یکی از شاهکارهای بایوور قطعاً سری دراگون ایج و بازی Dragon Age: Origins بود. عرضه «دراگون ایج: اوریجینز» در سال ۲۰۰۹ بسیار غیرمنتظره و عجیب اما کاملا خوشایند بود چراکه «دراگون ایج: اوریجینز» در زمان عرضهاش بلافاصله به یکی بزرگترین و دوستداشتنیترین بازیهای اکشن نقشآفرینی تاریخ تبدیل شد. بااینحال دنبالهی آن اثر یعنی دراگون ایج 2 یک شکست کامل بود اما خوشبختانه Dragon Age: Inquisition دوباره نام دراگون ایج را بر سر زبانها آورد و جان تازهای به سری بخشید.
بایوور با Dragon Age: Inquisition در واقع تمام تلاشش را کرد تا کارهایی که در دو نسخهی اول انجام داده را ترکیب کند و در این نسخه به تصویر بکشد. از همین رو، بازی به یک اثر نقشآفرینی گسترده با داستانی عظیم و درخشان، مبارزات استراتژیک و درگیر کننده و شخصیتهای اصلی و فرعی دوستداشتنی فراوان تبدیل شده است. Dragon Age: Inquisition طبیعتاً مثل همتایانش محتوای زیادی دارد که شما را سرگرم خودش کند اما بیشترین جذابیتش در خط اصلی داستانیاش هست که میتواند شما را در دل یک فانتزی منحصربهفرد غرق کند.
در سال ۲۰۱۴، این بازی توانست توجههای بسیاری را به خودش منعکس کند و نظر مثبت منتقدین را هم به خود جلب کند. Dragon Age: Inquisition در کسب جوایز مختلف فراوان از سوی سایتها و نشریات معتبر بازیهای ویدیویی هم بسیار موفق عمل کرد و از نگاه بسیاری از سایتهای معتبر و سرشناس این حوزه، عنوان بهترین بازی سال را کسب کند و در نتیجه بیگ وینر سال هم شود. بازی همچنین توانست جایزهی بهترین بازی نقشآفرینی و بهترین بازی سال را در مراسم TGA کسب کند. بدون هیچ شکی Dragon Age: Inquisition بهترین اثری است که استودیو بایوور در نسل هشتم کنسولهای خانگی تولید کرده است و یکی از آثار برجسته این استودیو در طول حیاتش هم هست.
Grand Theft Auto V

GTA یکی از آن نامهایی است که برای همه آشنا و شناخته شده است. کافی است بحث جنجالیترینها، پرفروشترینها و حتی بهترینها در میان باشد، آنگاه قطعا GTA V یکی از نامهایی است که به چشمتان میخورد. مهم نیست که گیمری حرفهای باشید که ساعتها وقتش را صرف بازی کردن میکند یا فقط هرازگاهی گذرتان به بازیهای ویدیویی میافتد و حتی نام کامل Grand Theft Auto را هم ندانید، قطعا بارها با «جی تی ای» و نسخههای مختلفش مواجه شدهاید. Grand Theft Auto V در واقع یک بازی نسل هفتمی است که نسخهای ریمستر شده از آن برای کنسولهای نسل هشتم و رایانههای شخصی منتشر شد اما عملکرد بسیار درخشانش در نسل هشتم به ما اثبات کرد که قرار نیست پس از سپری کردن یک نسل و حتی بیشتر بازی بهراحتی کهنه شود.
جادوی GTA V در این نسل صرفا به افزایش و بهبود بافتها و گرافیک بازی و همینطور افزایش نرخ فریم یا حتی حالت اولشخص محدود نشده است بلکه نکتهی اساسیتر این است که همهی این بهبودها و چیزهای که به بازی اضافه شده، به نحوی خاص توانسته همان جادوی نسخهی اصلی را پدید آورد و حتی شدیدتر از آن عمل کند و دوباره شما را ساعتهای فراوان در لوس سانتوس سرگردان سازد. علاوه بر بخش کمپین که جذابیتهای خاص خودش را دارد، شما میتوانید در GTA: Online و در کنار جامعه عظیم بازیکنانش به فعالیتهای مختلفی بپردازید و در دنیای آن سرگرم شوید.
Grand Theft Auto V تقریبا هر رکورد فروشی که توانسته را شکسته و برای خود کرده است. آمار فروش بازی بینظیر بوده و آن را در تاریخ بازیهای ویدیویی و بهطور کلیتر در تاریخ حوزهی سرگرمی بسیار خاص و دستنیافتنی کرده است. همچنان بازی کموبیش در جدول فروش بعضی از کشورها حضور دارد. تا ماه مه ۲۰۱۹، این اثر توانسته بود تا بیش از ۱۱۰ میلیون نسخه به فروش رساند. روی که نسخهی بعدی GTA معرفی شود، دوباره انفجاری در صنعت رخ خواهد داد و همه جذب آن خواهند شد اما تا آن زمان راکاستار همچنان با GTA V میتواند شما را سرگرم خود و دنیایش کند.
Bloodborne

همهچیز از بازی «دیمونز سولز» شروع شد. هرچند «دیمونز سولز» در ابتدا چندان توجهها را به خود جلب نکرد اما رفتهرفته به یکی از خاصترین و مهمترین آثار نسل گذشته کنسولهای خانگی تبدیل شد و زمینهسازی برای ساخت آثار زیاد پس از خودش شد. «بلادبورن» نهتنها اولین انحصاری بزرگ و فوقالعادهی سونی پس از لانچ ضعیف کنسول بود، بلکه احتمالاً بتوانیم بگوییم که بهترین ساختهی هیدتاکا میازاکی تا به امروز هم بوده است. حتی خود میازاکی هم اخیرا در مصاحبهای اعلام کرده که بلادبورن احتمالا محبوبترین ساختهاش است. «بلادبورن» با آن اتمسفر خاص و فراموشنشدنیاش با الهام از آثار لاوکرفت، نویسندهی مشهور، خلق شد. اثری که قطعاً میتواند در میان یکی از بهترین بازی های PS4 و حتی تاریخ بازیهای ویدیویی قرار گیرد.
شهر Yharnam یکی از خاصترین و اتمسفریکترین محیطهایی است که میتوانید انتظارش را داشته باشید Yharnam شهری سرتاسر از وحشت است و در هر گوشه و کنارش میتواند هیولاهایی باشکوه، عجیب و ترسناک در انتظارتان باشد. اگر عاشق فانتزیهای تاریک باشید، بلادبورن و جهانش بهشدت شما را خشنود خواهند کرد. همچنان بازی و جهانش داری «Lore» بسیار عظیمی است که تمامی طرفداران آثار میازاکی با آن آشنایی دارند. آیتمها، باسها و حتی NPC ها همه داستانی عمیق پشت سر خود حمل میکنند. هسته گیمپلی کموبیش همانند سری سولز است و تقریباً همان روند را ادامه میدهد اما تغییراتی هم در مبارزات و بعضی سیستمها انجام شده است که تنوع بیشتری به بازی میدهد. تعدد سلاحها بهاندازهی سری سولز نیست اما از آنسو سلاح گرم به بازی اضافه شده و همچنین از هر سلاحی به دو سبک میتوان استفاده کرد. مبارزات بازی از گذشته هم بهتر و جذابتر شده و چالش آنها را بهخوبی میتوانید حس کنید. همانگونه که میتوانید بهدرستی از میازاکی و آثارش انتظار داشته باشید، گیمپلی بازی بسیار چالشبرانگیز و گاه بیرحم میشود و در بازی با موجودات مختلف و باسهای فوقالعاده چه از نظر طراحی بصری و داستانی و چه از نظر گیمپلی و مبارزه با آنها روبهرو خواهید شد.
موفقیت و اقبال بازی تنها از سوی منتقدین نبود بلکه بازیکنان بسیاری جذب بازی شدند تا جایی که اگر به نظرسنجیها و بحثهای طرفداران کنسول PS4 یا بازیهای فرامسافتور نگاه کنید، بلادبورن 2 یکی از بیشترین بازیهایی است که درخواست ساخت آن صورت میگیرد. درنگ نکنید که بلادبورن یکی از بهترین بازی های PS4 است که میتوانید به تجربه آن بپردازید.
The Witcher 3: Wild Hunt

روزی که «سیدی پراجکت رد» حق ساخت اقتباس مجموعه کتابهای ویچر را از خالقش گرفت، احتمالاً همچون آندره ساپکوفسکی کمتر کسی فکر میکرد که زمانی ویچر به یکی از شناختهترین و برجستهترین نامهای تاریخ صنعت بازیهای ویدیویی تبدیل شود. سومین ماجراجویی گرالت اهل ریویا، گرگ سپید، جاهطلبانهترین و عظیمترین ماجراجویی اوست. ماجرایی که بعید است از ذهن طرفداران و عاشقان بازیها و کتابهای ویچر فراموش شود. حتی بیراه نیست که بگوییم سهگانهی ساخته شده توسط «سیدی پراجکت رد» توانست اثر برجسته و قابل تحسین آندره ساپکوفسکی را در جهان و خارج از لهستان بهطوری عجیب و گسترده بر سر زبانها بیندازد و توجههای بسیاری را به این مجموعه و نام ویچر و قهرمانش جلب کند. ویچر 3 اولین نسخهای از سری است که برای کنسولهای خانوادهی پلیاستیشن عرضه شده است. مدت زمان زیادی طول کشید تا گرالت روی یکی از کنسولهای پلیاستیشن ظاهر شود اما قطعاً این انتظار ارزشش را داشته است. ویچر 3 قطعا یکی از آن گزینههایی است که نباید و نمیتوانید آن را نادیده بگیرید، زیرا که با یکی از بهترین بازی های PS4 مواجه هستید.
خواه از طرفداران کتابهای فانتزی و مجموعه کتابهای ویچر یا از علاقهمندان به آثار ژانر اکشن نقشآفرینی باشید یا صرفاً به دنبال یک بازی ویدیویی فوقالعاده بگردید، The Witcher 3 برای شما یک انتخاب کاملاً شایسته است. همهچیز در ویچر 3 استثنایی است. کافی است یکی از طرفداران بازی را بیابید و ببینید که او با چه شور و شوقی دربارهی بازی سخن میگوید. سازندگان از پس دو کار بسیار سخت بهخوبی بر آمدهاند؛ یکم، ساخت یک اقتباس وفادار و ارزشمند که اصلاً کار سادهای نیست و دوم، خلق یک روایت داستانی بسیار درگیر کننده در یک اثر جهان باز. داستان و روایت آن به حدی خوب کار شده که در تمامی مدتزمان بازی، مخاطب را جذب خود میکند و شخصیتهایش را برای او مهم و قابللمس میسازد. The Witcher 3 بهنوعی تعریفی دوباره برای طراحی مأموریتهای فرعی در بازیهای نقشآفرینی و جهان باز است. مأموریتهای فرعی هرکدام جذابیتهای ویژه خود را دارند و داستانی منحصربهفرد را روایت میکنند. گیمپلی بازی و ساز و کار آن هم دقیقاً چیزی است که میتوانید از یک ویچر انتظار داشته باشید. هر جایی در نقشه بازی برنامهای خاص را برایتان تدارک دیده است که شما از آن لذت ببرید. محتوای بازی بسیار گسترده و عمیق است و میتواند ساعتهای زیادی شما را در خود غرق کند، اما سازندگان دو بستهی الحاقی بسیار ارزشمند و ضروری برای بازی عرضه کردهاند که هرکدامشان خود بهاندازه یک بازی کامل محتوا دارند.
ویچر 3 در سال عرضهاش و باوجود رقبای قدرتمند، توانست بیگ وینر سال شود و جایزهی بهترین بازی سال را از مراسم The Game Awards دریافت کند. ویچر 3 اثری است که در دنیایش زندگی جریان دارد. وِلِن، نویگراد یا جزایر اسکلیگ همگی در بازی هویت خاصی پیدا کردهاند و لحظاتی را برایتان رقم خواهند زد که فراموش نخواهید کرد. یکی از بهترین بازیهای این نسل که سهل است، The Witcher 3 میتواند یکی از بهترین بازی های PS4 و بهترین بازی ویدیویی تاریخ باشد.
Journey

Journey غیرمنتظرهترین بازی و پدیده سال ۲۰۱۲ بود. اثر مستقلی که به دور از هیاهو و انتظارات بزرگ جامعهی گیمرها عرضه شد اما همه را شگفتزده کرد. Journey که توسط استودیو مستقل Thatgamecompany ساخته و توسط شرکت سرگرمیهای تعاملی سونی منتشر شده است، در اصل یک عنوان نسل هفتمی است که برای کنسول PS3 منتشر شد اما به لطف پورت این بازی برای PS4 که در سال ۲۰۱۵ میلادی منتشر شد، اکنون شما این فرصت را دارید تا حس فراموشنشدنی و ارزشمند این بازی تجربه کنید.
هرگاه خواستید هنر را در بازیهای ویدیویی به کسی نشان دهید، Journey یکی از بهترین مثالهایی است که میتوانید با خیال راحت از آن استفاده کنید. Journey به معنای کامل کلمه متفاوت است. Journey بیش از اینکه یک بازی ویدیویی با گیمپلی عمیق باشد، در واقع یک بازی هنری خاص و فراموشنشدنی است که اتفاقاً گیمپلی و همهی اجزایش هم در خدمت تجربهی کلی اثر است. تجربهای که در مدتزمان کوتاه بازیاش که احتمالاً که در یک نشست میتواند به اتمام برسد، شما را شیفتهی خودش میکند و حرفش را با حس عمیقش باقدرت به شما منتقل میکند. نه مبارزهای در بازی وجود دارد، نه اصلاً دشمنی وجود دارد. بازی همانطور که نامش میگوید، اساساً یک سفر است؛ سفر عمیق بیرونی و درونی بهسوی مقصد. بازی از ابتدا تا انتهایش کلامی به شما نمیگوید اما داستانش را در مسیر و در حین تجربه بازی و به کمک گیمپلی، تصویر و صدالبته موسیقی شاهکارش روایت میکند. یک بخش آنلاین منحصربهفرد هم در بازی وجود دارد که تجربهی بازی را بهشدت تأثیرگذارتر میکند. در بازی آنلاین، شما هیچ شناختی از بازیکنی که به کمک شما میآید و با شما همراه میشود، ندارید و حتی نام کاربری او هم برایتان مشخص نمیشود و در واقع تنها دو مسافر سرگردان بهسوی مقصدشان همدیگر را همراهی میکنند.
Journey در سال عرضهاش افتخارات زیادی کسب کرد و حتی نامزد دریافت جایزه گرمی برای بهترین موسیقی متن هم شد. این اثر یک سفر احساسی، هنری و گاه حتی عرفانی است. هرچند مدتزمان بازی کوتاه است اما از آن تجربههای منحصربهفردتان در بازیهای ویدیویی خواهد شد. اگر Journey را تجربه نکردید، شک نکنید که یکی از بهترین بازی های PS4 را از دست دادهاید.
Metal Gear Solid V: The Phantom Pain

متال گیر سالید 5 احتمالا یکی از مورد انتظارترین بازیهای تاریخ بوده است که طرفدارانش بیحد و اندازه به دنبال عرضهاش بودهاند و برای آن لحظهشماری میکردند. وجود کارگردانی افسانهای، نحوهی معرفی بازی که همراه با آن شیطنتهای همیشگی کوجیما بود، تریلرهای بسیار خوشساخت و هیجانانگیز و هایپ فراوان ایجادشده همگی از دلایلی بودند که گیمرها برای تجربهی بازی سر از پا نشناسند و در انتظار بازی تشنه بمانند. بالاتر از اینها، جنجال و اختلاف کونامی و کوجیما به طرفداران فهماند که واقعاً اینبار قرار است آخرین متال گیر سالیدی را بازی کنند که کارگردان، نویسنده و طراح اصلی و مغز متفکر آن هیدئو کوجیماست و پس از این بازی بیگ باس را هم دیگر نخواهند دید. با همهی این اوصاف بازی بالاخره عرضه شد. بسیاری از طرفداران قدیمی به خاطر اتفاقات پایانی بازی کمی ناامید شده و برخی هم نیمه دوم آن را به خاطر اختلاف کونامی و کوجیما تا حدی ناقص میدانند اما اکنون پس از گذر چند سال و با وجودی که همهی این نظرها را شنیده و گاه قبول داریم، این را میدانیم که Metal Gear Solid V: The Phantom Pain یکی از شاهکارهای نسل هشتم بازیهای ویدیویی است که حرفهای زیادی بهخصوص در طراحی گیمپلی بازی دارد.
Metal Gear Solid V: The Phantom Pain احتمالا جاهطلبانهترین اثر سری بوده که هرچند با توجه به انتظاری که از کوجیما میرود، داستان و روایتش نتوانست طرفداران قدیمی سری را راضی کند اما در گیمپلی بزرگترین و تکاملیافتهترین بازی از سری متال گیر سالید بوده است و حتی میتوان آن را یکی از مهمترین گیمپلیهای کل نسل نامید که لحظهلحظهاش خارقالعاده است. میزان خلاقیت و آزادی عملی که شما در استفاده از مکانیکهای بازی در مأموریتهای اصلی دارید، بینظیر و مثالزدنی است. وجود همراههایتان که به ونوم اسنیک در طول بازی یاری میرسانند، به عمق گیمپلی و ایجاد تنوع در آن وسعت بخشیده است. البته داستان بازی هم بهجز مواردی که طرفداران قدیمی را میتواند عصبی و آشفته کند، در بعضی لحظات به مضامین مهمی پرداخته که در کمتر اثری در این مدیوم شاهدش بودهایم.
بازی کاملاً توانست نظر منتقدان سایتهای مختلف را به خود جذب کند و موفقیت بزرگی را رقم بزند. علاوه بر آن پنجمین نسخه اصلی سری متال گیر سالید در جوایز آخر سال هم تا حدی موفق بود و موفق به کسب جوایز مختلفی شد. در TGA 2015 هم برندهی بهترین موسیقی متن و بهترین بازی اکشن ادونچر سال شد. The Phantom Pain بهترین نسخه سری متال گیر سالید نیست اما یکی از بهترین بازی های PS4 و این نسل کنسولها است و یکی از بهترین گیمپلیهای تاریخ را در میان آثار ژانر خود دارد.
Uncharted The Nathan Drake Collection

این روزها نام ناتی داگ معنای خاصی دارد و وزنهی سنگینی را با خود حمل میکند. ناتی داگ به جایگاهی رسیده که نامش در کنار هر اثری، تضمین کیفیت آن را از قبل میدهد. البته ناتی داگ از همان دوران اول همکاریاش با سونی به خلق آثار مهم برای این شرکت شهرت داشت و کرش بندیکوت آنها به نماد اصلی اولین کنسول پلیاستیشن تبدیل شد، اما میتوان گفت سری آنچارتد به خصوص دومین قسمت از آن نقطهی عطف این استودیو با استعداد بود و ناتی داگ را به جایگاهی بسیار رفیعتر از قبل برد و علاوه بر آن آثار اکشن ادونچر را هم به سطح جدیدی رساند.
اولین نسخهی آنچارتد الهامهای زیادی از ایندیانا جونز و حتی در دنیای بازیهای ویدیویی از سری محبوب تومب ریدر گرفته بود اما در مرور زمان بهگونهای آن را گسترش داد و اثر ویژه خود را خلق کرد که آنچارتد به استاندارد اصلی این ژانر در بازیهای ویدیویی تبدیل شد. صحنههای پر زرقوبرق اکشن فیلمهای بلاکباستر سینمایی را تصور کنید، حال در آنچارتد چیزی مشابه آن و گاهی حتی بهتر آن را میتوانید با قوانین بازیها و در قالب یک بازی ویدیویی بازی کنید. این قضیه حتی میتواند بهمراتب تجربهای هیجانانگیزتر و سرگرمکنندهتر از فیلمها را برایتان به ارمغان بیاورد. زیرا این بار شما خود آن صحنه را هدایت میکنید. سراسر سهگانه اول آنچارتد پر از ست پیسهای فوقالعاده و بهیادماندنی است. بخشهایی که هرگز فراموش نخواهید کرد. ست پیس قطار در آنچارتد 2، سقوط هواپیما در صحرای عربستان در آنچارتد 3 و بخشهای فراوان دیگری که در تاریخ بازیهای ویدیویی ماندگار شدهاند.
اگر در نسل هفتم کنسولهای خانگی با نیتن دریک و ماجراهایش همراه نبودهاید یا حتی میخواهید دوباره گذری به خاطرت شیرین خود بزنید، استودیو Bluepoint Games سهگانه نخست آنچارتد را با گرافیکی ارتقایافتهتر و نرخ ۶۰ فریم بر ثانیه برای کنسول PS4 تولید کرده است. فراموش نکنید که برای تجربهی آنچارتد 4 هم نیاز دارید تا این سهگانه را بازی کرده باشید تا بتوانید با آن ارتباط کامل برقرار کنید. هرچند به غیر از آن هم تجربهی سه نسخهی اول و بهخصوص آنچارتد 2 که برخی آن را بهترین نسخه سری میدانند، هرکدام بهتنهایی بسیار ارزشمند است.
Fallout 4

شهرت فالاوت بهحدی زیاد است که کمتر گیمری پیدا میشود که نام آن را نشنیده باشد. فالاوت 76 را نادیده بگیرید، اگر از طرفداران آثار پسا آخرالزمانی یا بازیهای نقشآفرینی هستید، قطعاً گذرتان به فالاوت خورده است. سکوت خبری پس از نسخهی سوم و بعد از نسخهی فرعی «فالاوت: نیو وگاس» باعث شد فالاوت 4 قبل از عرضهاش به یکی از مورد انتظارترین بازیهای سال و حتی کل نسل هشتم کنسولهای خانگی تبدیل شود. هرچند برخی از گرافیک و کهنهبودن بعضی از ساختارهای بازی گله داشتند اما بهصورت کلی بتزدا توانست طرفدارانش را راضی کند و آنان را ناامید نکرد تا بار دیگر غرق تجربهی بازی فالاوت شوند.
یک جهان وسیع روبهرویتان قرار داد و شما آزادانه میتوانید در آن فعالیتهای فراوانی را انجام دهید و وقتتان را با ماموریتهای اصلی، ماموریتهای فرعی یا حتی ساخت پایگاه و محل سکونت خود سپری کنید. کارهای بسیار فراوانی را در دنیای آخرالزمانی و ویژهی فالاوت 4 میتوانید تجربه کنید. ماجرای بازی ده سال بعد از فالاوت 3 و حدود ۲۱۰ سال پس از وقوع جنگ بزرگ، اتفاق میافتد. بازی مانند همیشه به طرزی قوی و با روایتی منسجم و راضیکننده داستان مهم و تاریکش را روایت میکند تا دوباره طرفداران پروپاقرص بازی را درگیر خود و اتفاقات غیرمنتظرهاش سازد. گیمپلی بازی هم همان چیزی است که از فالاوت و بتزدا میتوانیم انتظار داشته باشیم. علاوه بر حفظ ویژگیهای همیشگی و توجه به المانهای نقشآفرینی، در این نسخه توجه زیادی به شخصی سازیها و ارتقا و ساختوساز هم صورت گرفته که یکی از نکات بارز بازی است. البته، شوتینگ بازی در حالت عادی هم بهبود داشته است.
فالاوت 4 نتوانست بیگوینر سال ۲۰۱۵ شود اما توانست یکی از پرافتخارترین بازیهای آن سال شود؛ سالی که از بهترین سالهای این نسل بود. در کنار جوایز زیادی که از بعضی سایتها دریافت کرد، برجستهترین آنها، جایزهی بهترین بازی سال از دیدگاه D.I.C.E. بوده است. شاید انتقاداتی به بازی وارد باشد اما فالاوت همچنان میتوانند گیمرها را شیفتهی و مجذوب خودش کند و به همراه بستههای الحاقیاش که در نسخهی «بهترین بازی سال» آن گنجانده شده، یک تجربهی منحصربهفرد را بهویژه برای طرفداران سری روی کنسول پلیاستیشن 4 رقم بزند.
Uncharted 4: A Thief’s End / Lost Legacy

با عرضهی اولین نسخه از سری آنچارتد و معرفی این سری و قهرمان دوستداشتنیاش یعنی نیتن دریک، شاید کسی گمان نمیکرد که روزی آنچارتد به یکی از مهمترین فرنچایزهای شرکت سونی و حتی یکی از مهمترین فرنچایزهای صنعت بازیهای ویدیویی تبدیل شود و به چهارمین نسخهی خودش برسد. بازی آنچارتد 4 یک دنبالهی بسیار موفق و پایبند به سری محسوب میشود. اینکه در چهارمین نسخه از یک سری بازی بتوانید همچنان کیفیت آن را در اوج نگه دارید، کار بس دشواری است که ناتی داگ بهخوبی توانسته از پس آن بر بیاید و طرفدارانش را ناامید نکند. آنچارتد 4 اثر فوقالعادهای است که میتوان خوبیهایش را در جزییات هر بخشش مشاهده کرد.
آنچارتد 4 همان فرمول نسخههای قدیمی را در خود نگه داشته و تقریبا تمام چیزهایی که از آنچارتد انتظار داریم را در اینجا خواهیم دید. اکشنهای بزرگ و ستپیسهای هیجانانگیز، ماجراجویی برای یافتن گنج، روایت داستانی جذاب و هوشمندانه، گرافیک خیرهکننده، شوخیهای بامزه و… همگی بهنوعی راه خود را به آنچارتد 4 پیدا کردهاند. روایت داستان پختهتر و بهتر از تمامی نسخههای قبلی آنچارتد انجام شده و داستان اصلی بازی هم پرمایهتر است. چیزی که شاید برخی از آن گله داشته باشند، پیسینگ بازی است و اینکه تمرکز گیمپلی بیشتر بر سمت و سوی ادونچر خود رفته تا سمت اکشن. با این حال، همچنان در بازی چند ست پیس فوقالعاده و بهیادماندنی وجود دارد که لذت فراوانی را برایتان رقم خواهند زد. احتمالاً بتوان گفت آنچارتد 4 با پایانش به بهترین شکل ممکن داستان قهرمانی مثل نیتن دریک را خاتمه داد.
البته، ناتی داگ یک سال بعد از عرضه نسخهی چهارم، نسخهی فرعی Lost Legacy را منتشر کرد. نسخهای که اول قرار بود صرفا یک بستهی الحاقی باشد اما بعد خود به یک بازی کامل تبدیل شد. «آنچارتد: لاست لگسی» به بسیاری نشان داد که بدون نیتن دریک افسانهای هم امکان ساخت یک آنچارتد بسیار خوب وجود دارد. در این نسخه دوباره پیسینگ بازی به سه نسخهی اول نزدیکتر شده است و تعادل بیشتری میان ماهیت اکشن و بخش ماجرایی آن وجود دارد.
آنچارتد 4 یکی از موفقترین عناوین سونی در این نسل بود. توانست نظر منتقدین را کاملاً جلب کند، بیگ وینر سال ۲۰۱۶ شد و جوایز بهترین بازی سال بسیاری را دریافت کرد و همچنین تاکنون حدود ۱۶ میلیون نسخه بهفروش رسانده است. اگر دلتان لک زده برای تجربهی یک بازی اکشن ماجراجویی فوقالعاده که یادآور فیلمهای ایندیانا جونز و نسخههای قبل همین سری باشد، انتخابی بهتر از آنچارتد 4 و همینطور آنچارتد لاست لگسی در این نسل و روی PS4 پیدا نخواهید کرد.
Overwatch

احتمالاً اولین باری که متوجه شدیم بلیزارد، خالق معروف سری بازیهای پرطرفدار وارکرفت، استارکرفت و دیابلو، تصمیم به ساخت یک اثر شوتر اول شخص مولتیپلیر زده، کمی تعجب کرده باشیم اما تنها سپری شدن مدت زمان اندکی کافی بود تا شیفتهی بازی و گیمپلی بهغایت سرگرمکننده آن شویم. فقط کافی است در ساعات اول تجربهتان از Overwatch خوشتان بیاید و جذب آن شوید، در این صورت بازی شما را رها نخواهد کرد و خواهید دید که ساعتهای زیاد و شیرینی را با دیگران و دوستانتان در بازی سپری کردهاید و به دفعات مکرر با شخصیتهای متفاوت و دوستداشتنی مشغول تجربهی باشکوه بازی هستید.
دو گروه که در هر گروه شش قهرمان در مقابل یکدیگر به نبردی تمام عیار و سرتاسر از هیجان، سرعت و تاکتیک میپردازند. چند کلاس مختلف برای شخصیتها وجود دارد و هر کدام از سی قهرمان بازی، سبک بازی مختلفی دارند و تجربهی منحصربهفرد خودشان را برای مخاطب ارائه میکنند. حتی طراحی ظاهری جذاب آنها هم یکی از دلایلی است که میتوانید عاشق قهرمانهای بازی شوید. این تنوع و تعدد قهرمانها، ارزش تجربهی بازی را بسیار زیاد کرده است و باعث عدم تکراری شدن آن شده است. گیمپلی Overwatch و ویژگیهای خاص آن و قهرمانهایش چنان تجربهی دیوانهوار و لذت بخشی را به ارمغان میآورد که دل کندن از آن سخت خواهد شد. به همین خاطر است که محبوبیت «اورواچ» فقط چند سال بعد از عرضهاش به این جایگاه رفیع رسیده و در Esport هم توجههای زیادی را جلب کرده است. حتی برخی از هیروهای بازی به نمادهایی تبدیل شدهاند که برای اغلب گیمرها شناخته شده هستند.
اورواچ در سال عرضهی خود توانست موفقیتهای بسیار فراوانی را کسب کند. این اثر موفق شد تا در مراسم The Game Awards و همینطور از نظر تعداد زیادی از وبسایتهای مطرح حوزهی بازیهای ویدیویی، بهترین بازی سال لقب گیرد. در آن سال، جوایز بسیار دیگری همچون جایزه بهترین بازی مولتیپلیر ، بهترین بازی شوتر و… هم نصیب اورواچ شد. اگر به آثار شوتر اول شخص مولتیپلیر علاقهمند هستید، اورواچ میتواند تجربهی نابی را رقم زند. بدون شک Overwatch یکی از بهترین بازی های PS4 خواهد بود.
Inside

نام استودیو مستقل و خلاق Playdead را اولین بار در سال ۲۰۱۰ میلادی و با عرضهی یک بازی خاص و ممتاز شنیدیم. اثری به نام Limbo که طراحی خاص، اتمسفر، گیمپلی و داستانش همهی ما را بهراحتی جذب خود کرد. تحسینها از همه سو به سمت Playdead جاری شد و موفقیت «لیمبو» این فرصت و شانس را به آنها داد که بار دیگر خلاقیت و دغدغهی خود را با بازیهای ویدیویی به تصویر بکشند. همین قضیه استودیو «پلیدد» را به سمتی هل داد تا پروژهی دیگر خود که بهنوعی حتی میتوان آن را دنبالهای معنوی برای لیمبو نامید، خلق و در سال ۲۰۱۶ منتشر شود. اثری که امروز با نام Inside آن را میشناسیم.
«اینساید» یک بازی پلتفرمر پازل محور است که در آن شما در نقش پسرکی بینام و نشان ایفای نقش خواهید کرد. اتمسفر و محیط بازی همان رازآلودگی خاص اثر قبلی را دارد و بهشدت یادآور اثر قبلی سازنده یعنی لیمبو است. خبری از دیالوگهای طولانی یا صداگذاری شخصیتها نیست اما بهطرز فوقالعادهای سازندگان توانستهاند داستان را از طریق خود بازی و جزییات مختلف آن روایت کنند. پازلها شاید به اندازهی لیمبو دشوار نباشند اما نقش مهمی را در قصهگویی بازی ایفا میکنند. سازندگان از گوشه گوشهی بازی و جزییات محیط و معماها و حتی اتمسفر بازی برای روایت هر چه بهتر داستان بهره بردهاند. پایان تاثیرگذاری بازی هم به شکلی مثالزدنی و البته بحثبرانگیز داستان آن را خاتمه میدهد. تئوریهای بسیاری بعد از دیدن پایان بازی توسط بازیکنان گفته شد که برخی از آنها جذابیتهای خودشان را دارند.
بازی هم از نظر تجاری و هم از نظر جلب دیدگاه منتقدان و گیمرها بسیار مورد استقبال قرار گرفت و توانست موفقیت خوبی را برای «پلیدد» رقم بزند. Inside توانست نامزد و برندهی جوایز بسیاری از جمله جایزهی بهترین کارگردانی هنری و بهترین بازی مستقل در مراسم TGA شود و البته در مراسم D.I.C.E. هم سه جایزه نصیب بازی شد. Inside یک بازی ویدیویی فوقالعاده با کارگردانی هنری استثنایی است که با داستانش شما را با واقعیتهای مهمی از زندگی بشر مواجه میکند. اگر از علاقهمندان به بازی لیمبو بودهاید یا مشتاقید اثری هنری و ارزشمند را تجربه کنید، اینساید را از دست ندهید.
Dishonored 2

وقتی سال ۲۰۱۲ نسخه اول بازی Dishonored به صورت رسمی منتشر شد، یک سورپرایز و شگفتی تمام عیار بود. کمتر کسی انتظار اثری به آن خوبی را داشت. اثری که حتی جان تازهای به بازیهای مخفیکاری هم سبک خودش داد. نسخهی اول «دیسآنرد» یا به فارسی «بیآبرو» به آن اندازهای خوب بود که لازم نیست اکنون ریز به ریز حُسنهایش را دوباره بیان کنیم اما همین خوبی، باعث شد که استودیو آرکین به فکر ساخت نسخهی دوم بیفتد با این تفاوت که اینبار همه از آنها انتظار خلق یک بازی فوقالعاده داشتند. خوشبختانه، استودیو آرکین توانست انتظار طرفداران نسخهی قبل را برآورده کند و اثری در قالب همان بازی قبل اما پیشرفتهتر و با امکانات جدید خلق کند.
داستان Dishonored 2 حدود ۱۵ سال بعد از وقایع نسخهی قبل رخ میدهد. به همین خاطر طبیعتاً اگر بخواهید کاملاً با شخصیتها و داستان ارتباط برقرار کنید، باید نسخهی قبل را تجربه کرده و از داستان آن آگاهی داشته باشد تا دوباره در این نسخه از دنبالهی ماجرای جذاب بازی لذت ببرید. با این حال چیزی که دیسآنرد 2 را مانند نسخهی قبل ممتاز کرده، گیمپلی ناب و دوستداشتنی آن است. در این نسخه، دو شخصیت قابل بازی گنجانده شده است. علاوه بر «کوروو اتانو»، شخصیت اصلی بازی قبلی، شما میتوانید تجربهی بازی با «امیلی کالدوین» را که اکنون زنی بالغ شده است، تجربه کنید. بازی کردن با کوروو همچنان جذاب و دلچسب است و قابلیتهایی هم به او اضافه شده اما از آن طرف امیلی کاملاً تجربهای متفاوت و جدید را به بازی اضافه کرده است. قابلیتهای فرابشری امیلی، گیمپلی او و گسترهی کارهایی که میتواند انجام دهد را گسترش داده و در نتیجه جذابیت خاصی را به بازی بخشیده است. علاوه بر بازی اصلی، یک گسترشدهندهی مجزا و مستقل با نام Dishonored 2: Death of the Outsider توسط سازندگان عرضه شد که وقایع آن پس از نسخهی دوم در جریان است و تجربهی سرگرمکنندهی دیگری را ارائه میدهد.
دیس آنرد 2 در سال عرضهاش توانست جوایز مختلفی و ارزشمندی را از سایتهای مختلف کسب کند و حتی در مراسم TGA هم بهترین بازی اکشن ماجراجویی شد. منتقدان هم به بازی روی خوشی نشان دادند، زیرا که حس مخفیکاری در دیسآنرد 2 بهشدت لذتبخش است و ساز و کار گیمپلی همان چیزی است که میتواند شما را به وجد بیاورد. این بازی هم جزو لیست بهترین بازی های PS4 ما قرار میگیرد.
The Last Guardian

The Last Guardian یکی از آن بازیهای جنجالی و پرحاشیهای است که سالهای زیادی موردانتظار طرفداران قرار داشت. اثری که کلید ساختش در سال 2007 و توسط استودیو Team Ico و فامیتو اوئدا زده شد و در سال 2009 برای اولین بار در کنفرانس سونی در E3 برای کنسول نسل هفتمی PS3 معرفی شد. اما مشکلات ایجاد شده، در روند ساخت بازی اخلال ایجاد کرد و حتی مدتی توسعه بازی متوقف شده بود تا اینکه دوباره و 6 سال پس از معرفی اولیه، بازی در کنفرانس سونی در E3 2015 این بار برای PS4 معرفی شد. هرچند این انتظار طولانی از زمان ساخت و معرفی اولیه تا عرضه نهایی در 2016 بسیار طولانی بود، اما ارزشش را داشت و شاهد یکی از خاصترین تجربههای نسل هشتم کنسولهای خانگی بودیم.
The Last Guardian همان چیزی است که از خالقش انتظار میرود. در واقع میتوان آن را ادامه دهندهی راه Ico و Shadow of the Colossus نامید. یک بازی اکشن ماجرایی پازل محور با داستانی عمیق و احساسی که لحظهلحظهاش خلاقیت کارگردان وسازندگانش در آن نمود پیدا کرده است. وجه هنری بازی همانند دیگر آثار خالقش کاملاً عیان است و شما را بهشدت جذب خود میکند. داستان و گیمپلی بازی همگی بر اساس رابطه و تعامل یک پسر و موجودی بهنام تریکو بنا شده است. رابطهی این دو در طول بازی رو به جلو حرکت میکند و تکاملیافتهتر میشود. بازیکن کاملاً میتواند با این دو ارتباط برقرار کند و ماجرایشان را ماجرای خود قلمداد کند.
بهخاطر بعضی مشکلات فنی و کنترلی، بازی نتوانست میانگین امتیازاتش را به دو اثر قبلی سازندهاش برساند اما نکتهی جالب تفاوت آرا میان برخی منتقدان بود. در حالی که برخی چندان با بازی ارتباط برقرار نکردهاند یا نقدهای صرفاً خوبی از بازی داشتهاند اما بسیاری از منتقدین هم شیفتهی اثر شده و امتیاز کامل را به آن دادهاند. هرگونه که حساب کنید، The Last Guardian یک عنوان فوقالعاده و تاثیرگذار دیگر از فامیتو اوئدا است که تجربهی داستان احساسی آن برای بسیاری نغز و فراموشنکردنی است. The Last Guardian میتواند یکی از تجربههای دلنشین، پر احساس و متفاوتی باشد که میتوانید در PS4 از آن بهره ببرید.
Nier Automata

با هر معیاری که بخواهیم نگاه کنیم، یوکو تارو، خالق سریNieR وDrakengard ، از آن نابغههای بسیار عجیبوغریب در دنیای بازیهای ویدیویی است. این عجیبوغریب بودن چه در ظاهرش که اغلب با ماسکی خاص که متعلق به یکی از شخصیتهای خلق شدهاش است، و چه در بازیهایش کاملاً نمایان است. Nier: Automata اولین بازی ساخته شده توسط یوکو تارو نیست، اما مهمترین بازی اوست و اثری است که باعث شهرت او نیز شد. اگر به آثار گذشتهی تارو، یعنی نسخهی اول نیر و سری «دراکنگارد» نگاه کنید، این عجیب بودن را حتی تا حد بیشتری درک میکنید. با وجود این عجیب بودن، ویژگی بارز آثار او بهخصوص Nier: Automata این است که لحظه به لحظهشان منحصربهفرد است و همراه خود طعم خوش یک بازی با داستانی شگفتانگیز را دارند.
با توجه به نسخهی اول بازی Nier و همینطور ساختههای دیگر خالقش، همهی طرفداران در انتظار یک بازی خاص با داستانی فوقالعاده، موسیقیهای بهیادماندنی و فضایی منحصربهفرد بودند، اما پس از عرضه مشخص شد که بازی نهتنها انتظارات را برآورده کرده بلکه به خاطر ساختهشدن بازی توسط استودیو پلاتینیوم گیمز، از آن انتظارات فراتر هم رفته است. ساخت بازی توسط استودیو پلاتینیوم گیمز باعث شده تا بازی علاوه بر حفظ ویژگیهای همیشگی بازیهای یوکو تارو، یک گیمپلی جذاب و هیجانانگیز با اکشنی سریع و دلنشین داشته باشد و در نتیجه مخاطبان وسیعتری را به بازی جذب کند. داستان Nier: Automata و روایتش بهحدی منحصربهفرد است که بعید است در جای دیگر یا مدیومی دیگر غیر از بازیهای ویدیویی آن را تجربه کرده باشید. داستانهای مختلفی را در مدیومهای گوناگون دربارهی اندرویدها و هوش مصنوعی دیدهاید اما این بار اوضاع متفاوت است و داستان بر اساس روایت خاص بازیهای ویدیویی بازگو میشود و با پایانش شما را شوکه خواهد کرد. یکی دیگر از ویژگیهای بازی، شخصیتهای اصلی آن است. شخصیتپردازی 2B، 9S و A2 فوقالعاده کار شده و ظرفیت زیادی برای مانور دادن به سازنده داده است.
Nier: Automata نهتنها یکی از بهترین بازیهای سال و نسل هشتم کنسولهای خانگی است، بلکه میتواند با گیمپلی سرگرمکننده، داستان و موسیقیهای بینظیرش یکی از خاصترین و منحصربهفردترین تجربههایتان در این نسل را رقم بزند و در خاطرتان باقی بماند. اگر خواهان یک بازی اکشن نقشآفرینی با مبارزات هک اند اسلش هستید، نیر Nier: Automata را بههیچوجه نادیده نگیرید.
Horizon Zero Dawn

بازی Horizon Zero Dawn برای استودیوی «گریلا گیمز» نهتنها یک پروژه ارزشمند، بلکه یک پروژه بسیار کلیدی و پر ریسک بود. استودیویی که همهی ما آن را بهعنوان سازندهی یک فرنچایز خطی معروف و برجسته در سبک شوتر اول شخص میشناسیم، دست به ریسک بزرگ و ارزشمندی زد و به فکر خلق یک فرنچایز کاملاً جدید افتاد. آن هم فرنچایزی که در ژانر خود، کاملاً با اثر قبلی این استودیو تفاوت دارد. این بار اعضای این استودیو خوشنام هلندی ماجرایی کاملاً جدید برای خود و همینطور برای گیمرها در قالب یک اثر اکشن نقشآفرینی جهان باز تدارک دیدند. پروژهای که نزدیک 6 سال از زمان این استودیو را به خود منعکس کرد اما در نهایت توانست سربلند بیرون آید و باری دیگر ثابت کرد که گیمرها به ایدههای جاطلبانه و پرریسک و بازیهای خوشساخت و جاندار روی بسیار خوشی نشان خواهند داد.
سری دوستداشتنی کیلزون با همه فراز و نشیبهایش را فراموش کنید، هورایزن بهجز نام سازنده و گرافیک بالایش احتمالاً هیچ سنخیت دیگری با آن ندارد و عملاً تجربهای کاملاً متفاوت را نسبت به آن نشان میدهد. هزاران سال از آخرالزمان سپری شده و انسانها پس از نابودی زندگی باشکوه گذشتهشان اکنون دوباره زندگی را بهدور از تکنولوژی و پیشرفتهای گذشته و به سبک انسانهای نخستین و تمدنهای اولیه یاد گرفتهاند. این درحالی است که طبیعت شکل دیگری بهخود گرفته و بهجای حیواناتی که ما میشناسیم، روباتهایی بهشکل جانوران یا حتی روباتهایی دایناسور مانند در دنیا جولان میدهند و عدهای از آنها به تهدیدی عظیم بدل گشتهاند. شما در بازی در نقش دختر جوانی بهنام Aloy (اِیلوی) ایفای نقش خواهید کرد. دختری که ویژگیهای یک قهرمان تیپیکال را در خود دارد و شما در طول بازی بهمرور بهخوبی با شخصیتش ارتباط برقرار خواهید کرد. علاوه بر داستان گیرا و جذاب، بازی از یک گیمپلی کاملاً درگیرکننده و هیجانانگیز برخوردار است. مبارزه با روباتهای بازی بهغایت سرگرمکننده است و تنوع مکانیکهای بازی و سلاحهای مختلف باعث شده جذابیت آن چند برابر شود. شما برای از پا درآوردن دشمنانتان به چندین روش مختلف میتوانید اقدام کنید و باید متناسب با ضعف هر روباتی، شیوهی مناسبی را اتخاذ کنید.
یک دی ال سی داستانی هم برای بازی منتشر شد که که نهتنها خط داستانی جالب و جدیدی را دنبال میکرد بلکه یک منطقهی کاملاً جدید و چند دشمن جدید هم به بازی افزود که قطعاً تجربهاش خالی از لطف نیست. گرافیک بازی اصلی هم که فوقالعاده چشمنواز و باشکوه است، در این دی ال سی حتی بهبود یافته است. Horizon Zero Dawn نظر اکثر منتقدان و همینطور خیل عظیمی از بازیکنان را به خود جلب کرد و در فروش هم یکی از عملکردهای درخشان سونی در این نسل بود. علیرغم اینکه بازی بیگ وینر سال 2017 نشد و زورش به زلدا نرسید، اما جوایز بسیاری را کسب کرد و پس از زلدا بیشترین جایزه بازی سال را از سایتها دریافت کرد. Horizon Zero Dawn قطعاً بینقص نیست و اشکالاتی دارد اما از آن سو نوید ظهور یک فرنچایز دوستداشتنی و باشکوه را به ما داده است. شک نکنید که این اثر میتواند یکی از بهترین انتخابهایتان روی PS4 باشد و مشاهده چشمانداز محیط فوقالعاده و ناب بازی و پرسهزدن و شکار روباتهای غولپیکر در آن میتواند برخی از بهترین لحظاتتان را در این نسل رقم بزند.
Persona 5

سری بازیهای Shin Megami Tensei که احتمالاً Persona معروفترین و بزرگترین نسخهی فرعی آن است، همیشه در کشور ژاپن از محبوبیت فراوانی برخوردار بوده است اما در غرب بهطور پیوسته محبوبیت این سری رو به افزایش است. شاید بیشترین سهم در این شهرت را سری پرسونا و بهخصوص Persona 5 داشته باشد. پرسونا 5 احتمالاً اولین نسخه از سری بود که حتی قبل از عرضهاش در غرب بهشدت مورد انتظار گیمرها قرار داشت و البته پس از عرضهاش هم توانست کاملاً انتظار آنها را پاسخ بگوید و یکی از ارزشمندترین نقشآفرینیهای ژاپنی این نسل و حتی یکی از بهترین نسخههای سری پرسونا را برای طرفداران به ارمغان بیاورد.
این بار برخلاف بسیاری از نسخههای قبل، شرکت آتلوس به جای حومه ژاپن، شهر توکیو را برای وقایع بازی انتخاب کرده است. شما در نقش دانشآموزی که به خاطر اتهامی به مدرسهی دیگری منتقل شده، ایفای نقش میکنید. بخشی از زمان بازیتان به مدرسه و دنیای واقعی و تمامی فعالیتهای حول آن و ارتباط با دوستان و … بازمیگردد که جذابیت فراوانی دارد و بخش عمدهی دیگری هم به دانجنهای خاص و مبارزه با موجودات و دشمنان خودتان مربوط است. بازی نهتنها از داستان قدرتمندی برخوردار است بلکه شخصیتپردازی شخصیتها هم با ظرافت انجام شده و شما عاشق شخصیتهای اصلی بازی خواهید شد. سیستم گیمپلی پرسونا 5 مانند نسخههای قبلی جذابیت و پیچیدگی خودش را دارد. مبارزات بازی به سبک تمامی نسخههای گذشته از سیستم نوبتی استفاده میکند. سیستمهای گیمپلی بازی علیرغم حفظ عمق نسخههای گذشته، با بازیهای مدرن هم همراه شده است و قادر است تا مخاطبان امروزی را هم جذب خودش کند. بخشی از گیمپلی بازی یادآور سری Pokémon و بخشی از آن همانند شبیهساز مدرسه و بخش عمدهای هم دربردارندهی نبردهای تاکتیکی نقشآفرینیهای نوبتی است. چیزی که درمورد پرسونا 5 میتوان تضمین کرد این است که پس از علاقهمند شدن اولیه، بازی این توانایی را دارد که بیش از 100 ساعت شما را درگیر ماموریتهای فراوان خودش کند و ساعات خوشی را برایتان رقم بزند.
نهتنها نظر منتقدان دربارهی بازی بسیار عالی بود، بلکه بازی فروش فوقالعادهای را چه در خاستگاه همیشگیاش یعنی ژاپن و چه در غرب تجربه کرد تا یکی از بهترین عملکردهای این سری پر آوازه را رقم بزند. بدون هیچ شکی، پرسونا 5 یکی از بهترین بازیهای نقشآفرینی ژاپنی و یکی از بهترین آثاریست که میتوانید روی کنسول PS4 تجربه کنید.
What Remains of Edith Finch

اگر در این چند سال اخیر پیگیر بازیهای مستقل یا حتی بازیهای داستان محور بوده باشید، یقیناً نام آخرین اثر استودیو Giant Sparrow یعنی بازی ماجرایی What Remains of Edith Finch را شنیدهاید. اگر از هیجان و تعریفهای عظیمی که دربارهی بازی صورت گرفته تعجب کردهاید، باید این اطمینان را به شما بدهم که این هیجان هرگز بیدلیل نیست و What Remains of Edith Finch یکی از بهترین روایتهای داستانی در میان بازیهای چند سال اخیر را داشته است. روایتی که لحظه به لحظهاش شما را شگفتزده میکند و این قدرت را دارد تا در طول بازی اهمیت خودش را بهخوبی نشان دهد تا شما با بازی و داستانش همراه شوید. شاید از نگاه دور این اثر صرفاً یک شبیهساز پیادهروی تکراری دیگر به نظر برسد اماWhat Remains of Edith Finch حرفهای بیشتری را برای گفتن دارد.
What Remains of Edith Finch یک داستان تراژیک است که یکی از مضامین اصلی آن، مرگ است. در طول بازی شما در خانهی فینچها، ماجرای مرگ عجیب و غریب و ناراحتکننده اعضای خانواده در طول نسلهای مختلف را دنبال خواهید کرد. روایت هر داستان خیرهکننده است و با توجه به عناصر محیط و گاه ارتباطی که مخاطب با آن برقرار میکند، کاملاً شما را سورپرایز میکند و درگیر خود میسازد. پایان فوقالعاده و تاثیرگذار بازی، به روایت داستان عمقی بیشتری داده و روایت آن را بهیادماندنیتر کرده است. طراحی هنری بازی هم زیبایی خاص خودش را دارد. بازی همواره شما را به کشف و حل رازهای بیشتری از سرگذشت خانواده و پیدا کردن دستنوشتهها و نامههای تازه مشتاق میکند تا بلکه منشا نفرین و طلسم خاندان فینچ را بیابید.
What Remains of Edith Finch نظر مثبت اکثر منتقدان و بازیکنان را جلب کرد و حتی در مراسم TGA توانست جایزهی بهترین روایت داستان را از آن خود کند و البته در لیست سایتها و رویدادهای فراوان دیگری نامزد کسب جوایز مهم شد و توانست جوایز قابل توجهای را هم دریافت کند. What Remains of Edith Finch تجربهی کوتاه اما ارزشمند و عمیقی است که لحظات بهیادماندنی فراوانی در خود گنجانده است.
Monster Hunter World

سری مانستر هانتر بهصورت همزمان هم یکی از آن سریهایی است که طرفداران بسیار زیادی در نسلهای پیشین داشته و هم به دو دلیل تعداد زیادی از گیمرها هیچ آشنایی خاصی با آن نداشتهاند. اول این که سبک سری مانستر هانتر بهگونهای نیست که همه جذب آن شوند و دوم اینکه برای مدت زمان زیادی نسخههای اصلی این عنوان فقط برای کنسولهای نینتندو منتشر میشد و همین قضیه باعث شده بود که بسیاری بازی و جذابیتهای فراوانش را بهطور ملموس کشف و درک نکنند. معرفی و عرضهی Monster Hunter World ورق را کاملاً برگرداند و مانستر هانتر را بهصورت جهانی محبوب کرد و به طرفداران بسیار آن افزود. از همان ابتدای معرفی بازی، مشخص بود که کپکام برنامهی ویژهای برای بازی تدارک دیده است و حتی سعی کرده ویژگیهایی به بازی اضافه کند تا افراد ناآشنا با سری هم جذب اثر شوند.
همه انتظار داشتند که کپکام اثری خاص و ویژه را ساخته باشد اما افرادی که با بازی آشنایی نداشتهاند، هیچگاه انتظار نداشتند که گیمپلی و نبرد با هیولاهای فراوان و عظیمالجثهی مانستر هانتر چنان عمقی داشته باشند و سرتاسر بازی توام با هیجان باشد. نکتهی قابل توجه در مورد «مانستر هانتر ورلد» این است که تقریباً راحتترین نسخهای است که افراد ناآشنا با سری میتوانند با آن انس پیدا کنند. نبرد با هیولاهای مختلف و تاکتیکی که برای مبارزه با هر کدام از آنها باید در نظر بگیرید، بازی را جذابتر کرده است. علاوه بر این، مانتستر هانتر دارای یک بخش آنلاین هم هست که میتوانید در آن در کنار دوستانتان به شکار هیولاهای عظیم بپردازید. تجربهی شکار هیولاها با دوستانتان تجربهای بسیار سرگرمکننده و بهیادماندنی خواهد شد. یکی از نکتههایی که باعث شده ارزش تجربه و تکرار «مانستر هانتر ورلد» بسیار بالا باشد، پشتیبانی فوقالعاده تیم سازنده از بازی و کراساورهای جالب با آثار مشهوری نظیر فاینال فانتزی، رزیدنت ایول، هورایزن و… بوده است.
«مانستر هانتر ورلد» علاوه بر کسب جوایز مختلف، رکوردهای فروش کپکام را هم از آن خود کرد و یکی از مهمترین دلایل موفقیت کپکام و سوددهی این شرکت ژاپنی در نسل حاضر کنسولهای خانگی بود. اگر دلتان میخواهد نبردهای نفسگیر و بهشدت هیجانانگیز با هیولاهای مختلف را تجربه کنید، مانستر هانتر ورلد را به هیچوجه از دست ندهید، مطمئن باشید که لحظات شیرین فراوانی را برایتان رقم خواهد زد.
Shadow of Colossus Remake

فامیتو اوئدا یکی از نامهای بزرگ و کارگردانان افسانهای و تاثیرگذار صنعت بازیهای ویدیویی است. کافی است نگاهی به نظر بسیاری از بزرگان صنعت بیاندازید و ببینید چه افراد بزرگی اوئدا و بازیهایش را تحسین میکنند و از او الهامهای زیادی گرفتهاند. به همین خاطر است که هر اثر فامیتو اوئدا اهمیت خاصی دارد و حداقل برای عدهای خاص بسیار حائز اهمیت است. حال، با آنکه در میان گیمرها اختلاف نظر وجود دارد، اما بسیاری بر این عقیدهاند که Shadow of the Colossus بهترین اثر خلق شده توسط اوئدا است و البته بسیاری هم آن را بهترین اثر کنسول PS2 مینامند. اکنون با ریمیک فوقالعادهای که استودیو Bluepoint Games ساخته، اثر استودیو Team Ico این بار با گرافیکی امروزی روی کنسول PS4 قابل بازی شده است.
Shadow of the Colossus همیشه خاص و منحصربهفرد بوده است. یک تجربهی سرتاسر پر از شگفتی و احساس که حس یک ماجراجویی تکنفره و درونی را به شما القا میکند. باس فایتهای با عظمت بازی احتمالاً خیرهکنندهترین ویژگی Shadow of the Colossus هستند که البته اساس گیمپلی اثر نیز بر اساس مقابله با آنها بنا شده است. تنها کاری که باید در این بازی انجام دهید، این است که با 16 باس مبارزه و داستان بازی را دنبال کنید. اگر تاکنون بازی را انجام نداده باشید، ممکن است این ایده را ساده و ابتدایی بدانید اما دقیقاً مسئله اینجاست که معجزه و تجربه مسحورکنندهی بازی را نچشیدهاید. نیروی خاصی در بازی نهفته است که آن را کهنه نمیکند و حتی اگر نسخهی PS2 یا نسخهی ریمسترشده برای PS3 را هم تجربه کنید، کاملاً لذت خواهید برد اما نسخهی ریمیک بازی به خاطر گرافیک بهبودیافتهشده و پیشرفتهاش مخاطبان امروزی را هم بیشتر جذب میکند و تجربهاش جذابیت بیشتری به همراه میآورد.
چندان غیرمنتظره نبود اما Shadow of the Colossus توانست توجه گیمرها و منتقدان را کاملاً جلب کند و امتیازات بسیار بالایی را دریافت کند. بازی نهتنها ریمیک یکی از بهترین بازیهای تاریخ است بلکه تجربهاش در این نسل هم بسیار دلنشین خواهد بود و میتواند یکی از بهترین تجربههای شما با PS4 شود. در تجربهی بازی و دنبال کردن داستان درگیرکننده و فوقالعادهاش تردید نکنید و غرق در تنهایی و رودرویی با کلوسیهای بازی شوید.
Yakuza 6

اگر با سری یاکوزا آشنایی ندارید، این را بدانید که این سری میتواند به یکی از خاصترین و بهترین سری بازیهایتان تبدیل شود، مخصوصاً اگر عاشق بازیهای ژاپنی باشید. هفتمین و آخرین نسخه از سری محبوب یاکوزا است که داستان قهرمان اصلی آن یعنی کازوما کریو را روایت میکند. اگر نگوییم بهترین نسخه در سری، حداقل میتوانیم بگوییم که یاکوزا 6 یکی از بهترین نسخههای این سری قدیمی است. بازی با همراه داشتن و پذیرفتن همهی ویژگیهای منحصربهفرد و همیشگی سری و ارتقا دادن آنها، با آغوش باز از طرفداران قدیمی و بهویژه طرفداران جدید استقبال میکند و آنان را شیفتهی خود میسازد.
هرچند برای آشنایی بیشتر با سری یاکوزا، احتمالاً باید ابتدا سراغ Yakuza 0 بروید، اما با این وجود، یکی از مهمترین ویژگیهای یاکوزا 6 که اهمیت آن را بالاتر میبرد، این است که برای علاقهمندان جدید سری که بهتازگی به آن آشنا شدهاند، بسیار مناسب و دقیق طراحی شده است. هم سیستم کلی بازی و هم مبارزات بازی بهگونهای طراحی شدهاند که یکی از روانترین تجربهها را در میان کل سری یاکوزا شکل داده است. طبیعتاً در بازی چیزهای بسیار بیشتری برای طرفداران قدیمی که سالها با شخصیت کازوما خاطره داشتهاند، گنجانده شده است تا آنها لذتی فراتر ببرند اما نکتهی حائز اهمیت این است که طرفداران جدید هم از جذابیتهای خاصی بهرهمند خواهند شد که بهخاطر آنها بازی را پس نخواهند زد. محتوای بازی بهحدی است که میتواند شما را برای ساعتهای زیادی سرگرم خود کند. علاوه بر محتوای جامع بخشهای اصلی و داستانی، همچون عادت همیشگی سری یاکوزا، ماموریتهای فرعی جذاب و همینطور مینی گیمهای فراوانی در بازی وجود دارند که هر کدام برای خود یک بازی جدا هستند و یک تجربه گسترده و عظیم را برای مخاطب به همراه میآورند.
یاکوزا 6 موفقیتهای زیادی را برای استودیو ژاپنی Ryu Ga Gotoku Studio به ارمغان آورد و توانست یکی از آثار قابل توجه سال عرضه خود لقب گیرد. برای طرفداران قدیمی سری، تجربهی یاکوزا 6 ضروری است اما اگر از طرفداران قدیمی هم نباشید، احتمالاً از گشتوگذار در محلههای بازی و کشف چیزهای جدید و پیشروی در داستان آن لذت بسیار زیادی خواهید برد.
God of War

سالیان زیادی است که نام God of War و کریتوس با کنسولهای پلیاستیشن عجین شده است. از زمان کنسول افسانهای پلی استیشن 2 نسخههای متعددی از این سری روی کنسولهای خانوادهی پلی استیشن عرضه شدهاند و در این سالها کریتوس به یکی از نمادهای سونی و کنسولهایش تبدیل شده است. هرچند این سری همیشه جایگاه خاص و ویژهای در صنعت و ژانر خود داشته است، اما God of War: Ascension نگرانیهایی برای طرفداران سری ایجاد کرد. بسیاری با خود گفتند که مبادا سری به انتهای خود رسیده باشد. بهراستی فرنچایز «خدای جنگ» کمرمق شده بود و شکوه دوران اوجش را دیگر در خود نمیدید. در این هنگام بود که کوری بارلاگ، استودیو سانتا مونیکا و سونی دست به یک ریسک بسیار بزرگ زدند. ریسکی که هم میتوانست سری را کاملاً نابود کند و هم میتوانست بیشتر از گذشته باعث احیا و جان گرفتن سری شود. اما کوری بارلاگ به انتخابش ایمان داشت و «خدای جنگ» را به راهی هدایت کرد که میتوان گفت از نسخههای قبلیاش هم پیشی گرفته است. تغییرات برای این فرنچایز ضروری بود اما نحوهی انجام این تغییرات حائز اهمیت بود که کوری بارلاگ و تیم با استعدادش توانستند بهخوبی از پس آن بر بیایند و یکی از بهترین بازی های PS4 را خلق کنند.
داستان دنبالهی God of War 3 است اما کریتوس به محیطی کاملاً جدید نقل مکان کرده و به سرزمینهای شمالی و اسکاندیناوی رفته است. داستان بیشتر حکم یک مقدمه برای چندگانهای جدید را ایفا میکند. روایت داستان قویتر و با استحکام بیشتری نسبت به نسخههای قبل روایت میشود و یکی از بهترین نمونههای نسل حاضر را به ارمغان آورده است. شخصیتپردازی کریتوس هم بسیار عمیقتر از قبل شده است و پرداخت بهتری دارد. بهخصوص روابط پدر و پسری میان او و فرزندش آتریوس بسیار جالب و دقیق طراحی شده است. کاوشکردن در اساطیر نورس و مواجهه با سورپرایزهای فراون و هیجانانگیز، ارزش و جذابیت داستان رو دو چندان کرده است. کارگردانی فوقالعاده بازی و طراحی مراحل آن بر ایجاد حس ناب در بازی تاثیر فراوانی گذاشته است. در God of War جدید بهخاطر تغییرات عظیم بازی بهویژه تغییر دوربین، کمی سرعت مبارزات کندتر اما در عوض تاکتیکیتر شده است و گاه برایتان در درجههای سختی بالاتر چالشبرانگیز هم خواهد بود. مبارزه با تبر و سنگینی آن حس بسیار خوشایندی دارد و بیشتر از آن پرتاب کردن و دوباره در دست گرفتن تبر کریتوس میتواند شما را بسیار به ذوق بیاورد. این یعنی دیگر با یک «هک اند اسلش» خالص رو به رو نیستید بلکه این بار بازی را میتوان یک اکشن ماجرایی مخلوط با مبارزاتی نزدیک به آثار هک اند اسلش دانست. همچنین طراحی بازی هم مثل نسخههای قبل کاملاً خطی نیست ولی بازی را جهان باز هم نمیتوانیم بخوانیم.
استقبال منتقدان هم از چیزی که بسیاری حدس میزدند، بیشتر بود و بازی توانست بهترین میانگین امتیازات را در میان آثار سری «خدای جنگ» دریافت کند. «خدای جنگ» در نبرد آخر سال هم موفق عمل کرد و بیشترین تعداد جایزه بهترین بازی سال را از آن خود کرد و در واقع بیگ وینر سال شد. از جمله مهمترین جوایز بازی، میتوان به کسب جایزه اصلی مراسم «گیم اواردز» اشاره کرد. با تمامی دگرگونیهای این نسخه، «خدای جنگ» همچنان با ریشههایش بیگانه نیست بلکه این بار با کمک آن ریشهها و تغییرات سودمند، سری را به اوج رسانده است. این نسخه از God of War که زمینهساز آثار بعدی خود هم هست، میتواند در میان بهترین بازی های PS4 و بهترین بازیهای تاریخ صنعت قرار گیرد. همراه شدن با ماجرای جدید کریتوس و فرزندش در میان اساطیر اسکاندیناوی، تجربهای است که بهتر است آن را از دست ندهید.
Divinity Original Sin 2

این روزها که بازار بازیهای اکشن نقشآفرینی (ARPG) بسیار داغ است و شاهد عناوین ممتاز زیادی در این ژانر هستیم، مجال کمتری برای بازیهای نقشآفرینی کلاسیک (CRPG) پیدا میشود و متاسفانه شاهد بازیهای کمتری در این گونه هستیم، اما Larian Studios بار دیگر با خلق بازی Divinity: Original Sin II نشان داد که یک اکشن نقشآفرینی کلاسیک میتواند چه لذت استثنایی و نابی داشته باشد. هرچند Divinity: Original Sin II در ابتدا برای رایانههای شخصی منتشر شد و بیشتر با آن نسخه شناخته میشود اما «لارین» طرفداران کنسولهای بازی را ناامید نکرد و بازی تقریباً یک سال بعد از عرضه روی کامپیوترهای شخصی، روی کنسولها منتشر شد.
Larian Studios برای طرفداران بازیهای نقشآفرینی کاملاً شناخته شده است و کارنامهی کاریاش گویای آن است اما Divinity: Original Sin II همان اثری بود که استودیو «لارین» را در مقیاسی گستردهتر پررنگ کرد و توانایی فراوان آنها را به همه نشان داد. Divinity: Original Sin II در حالی که همهی ویژگیهای یک نقشآفرینی کلاسیک را در خود میبیند و از مکانیکهای عمیق و پیچیده گیمپلی و داستانگویی غنی فانتزی آن آثار بهرهمند است، اما توانسته جایگاه خود را میان گیمرهای امروزی و بازیهای نقشآفرینی مدرن هم بهخوبی پیدا کند و بهگونهای تعریف مجددی برای آن اثار در زمان حاضر باشد. این بازی احتمالاً بهترین چیزی است که میتوان از آن بهعنوان جانشین Baldur’s Gate II در دنیای مدرن یاد کرد. انتخابهای وسیعی که در طول بازی قادر به انجام آن هستید، جهان و ماجرای عظیم و فوقالعادهی شما را در بازی رقم میزنند.
نهتنها منتقدان از بازی Divinity: Original Sin II بهوجد آمده و نقدهای مثبتی برای آن نوشتند بلکه بسیاری آن را اثری شاهکار خواندند. برای جوایز آخر سال بازی مورد توجه سایتها و مراسمهای بسیاری قرار گرفت و در بسیاری از منابع معتبر نامزد دریافت جایزه در بخشهای گوناگونی شد. اگر از عاشقان نقشآفرینیهای کلاسیک هستید، این عنوان برای شما یک انتخاب ضروری است و برای ساعتهای زیاد میتواند شما را غرق در خود کند. Divinity: Original Sin II نهتنها یکی از بهترین بازیهای نسل و بهترین آثار PS4 است، بلکه میتوان آن را یکی از بهترین نقشآفرینیهای تاریخ خواند.
Marvel’s Spider Man

قهرمان دوستداشتنی نیویورک با کمیکهای مختلف و حتی برخی از فیلمها (بهخصوص سهگانهی سم ریمی) به محبوبیت عظیمی دست یافت و توانست در دل طرفدارانش جا خوش کند. در دنیای بازیهای ویدیویی هر چند محدود آثاری مثل Spider Man 2 در کنسول پلیاستیشن 2 وجود دارد که تا حدی مهم بوده و طرفداران را هم بهقدری جذب کرده است اما بهصورت کلی مرد عنکبوتی هیچ وقت اقبال و موفقیتهای بسیاری که در مدیومهای دیگر داشته را در بازیهای ویدیویی کسب نکرده بود و آثارش در این مدیوم معمولاً چنگی بهدل نمیزدند. اما اینسامنیاک گیمز با ساخت Marvel’s Spider Man توانست این چرخهی شوم را در هم بشکند و تجربهای خاص و دلنشین را برای طرفداران این ابرقهرمان معروف مارول رقم بزند. Marvel’s Spider Man همهی آن چیزی است که یک مرد عنکبوتی خوب میتواند باشد و علاوه بر آن، یک بازی ویدیویی ممتاز هم هست.
شاید قبل از این بازی، مرد عنکبوتی 2 که در سال ۲۰۰۴ منتشر شده بود، یک استاندارد در میان بازیهای ویدیویی این ابرقهرمان محبوب به حساب میآمد اما اثر جدید اینسامنیاک استاندارد جدید و بسیار پیشرفتهتر و بهتری را تعریف کرد. اینسامنیاک همیشه با بازیهایش نشان داده تبحر خاصی در ساخت آثاری سرگرمکننده داشته است و در اینجا هم خلف عادت نکرده و سرگرمکنندگی و هیجان در سرتاسر گیمپلی این بازی به چشم میخورد. مبارزات بازی سریع و جذاب است و تار زدن و گشتن در نیویورک بسیار لذتبخش و روان طراحی شده تا بتواند حس بسیار خوبی را به مخاطب ارائه دهد. شاید همین موضوع یکی از برجستهترین مواردی باشد که بازی را ارزشمندتر میکند. البته اساس سیستم بازی و مبارزاتش بر اساس سری بازیهای آرکهام بنا شده اما سرعت بیشتر و مهارتهای خاص پیتر پارکر موجب شده تا حس خاص خودش را داشته باشد. یکی از دیگر نکات برجسته بازی داستان خوب آن است که هم ماجرایی مبنی بر مبارزه با ابرشرورها را دنبال میکند و هم توجهای به خود شخص پیتر پارکر و اتفاقات حول زندگی او دارد. حضور برخی از مهمترین دشمنان مرد عنکبوتی و حضور برخی از دوستانش همچون مریجین واتسون و مایلز مورالز جذابیتهایی به داستان و پربار کردن آن بخشیده است. مریجین یکی از بهترین حضورهای خودش در مدیومهای خارج از کمیک را در این بازی تجربه میکند.
موفقیت بازی Marvel’s Spider Man چه از نظر فروش که تا به اکنون سریعترین فروش میان انحصاریهای سونی بوده و چه از نظر دیدگان منتقدان، باعث شده تا بتوانیم بگوییم پس از دو نسخهی ابتدایی سری آرکهام، شاهد یکی از بهترین بازیهای ویدیویی ابرقهرمانی هستیم.
Assassin’s Creed Odyssey

بسیاری این روزها میگویند سری «Assassin’s Creed» یا به فارسی «فرقه اساسین» تغییرات اساسی داشته و دیگر آن عنوان سابق نیست و آن حس و حال را ندارد. باید بگوییم که درست است این سری واقعاً تغییر کرده است اما شاید همین تغییر صورت گرفته در دو نسخهی اخیر، بهصورت ناخواسته نجاتبخش سری بوده است. دومین تلاش جدی یوبیسافت برای تبدیل سری «Assassin’s Creed» به یک اثر اکشن نقشآفرینی بسیار موفقتر از تلاش اول از آب در آمده است. تلاش یوبیسافت برای ایجاد تغییرات اساسی به این سری پرطرفدار و سوق دادن آن به سمت آثار اکشن نقشآفرینی جان تازهای به بازی داده و ابعاد جدیدی از آن را آشکار کرده است.
سری «فرقه اساسین» این بار بهسوی یونان باستان رفته و تصویر خوشوآب رنگی را از آنجا نشانتان میدهد. حتی شاید بتوان گفت جهان بازی اصلیترین قوت و ستارهی آن است. شما میتوانید از بین دو شخصیت الکسیوس و کاساندرا یکی را انتخاب کنید و داستانتان را با این شخصیت در طول بازی رقم بزنید. به سرتاسر سرزمین و مناطق چشمنواز سفر کنید، کشتیرانی و نبردهای عظیم دریایی راه بیندازید و ماجراهای مختلفی را که در انتظارتان است، تجربه کنید. گرافیک زیبای بازی هم به تاثیر بیشتر جهان آن میافزاید. دو شخصیت اصلی این نسخه از شخصیتپردازی خوبی برخوردار هستند و با انتخابهای شما تاثیرگذارتر هم میشوند. هر کدام از آنها خصیصههای مختلفی دارند و انتخاب هر کدام میتواند تجربهای متفاوت به شما بدهد. همانگونه که ساختار بازی تغییر کرده و همانند بازیهای نقشآفرینی شده است، تغییراتی در بخشهای دیگر از جمله مبارزات هم داده شده و سیستم مبارزات کاملاً متفاوت از نسخههای قدیمی است.
اگر چندین سال است که سری «فرقه اساسین» را کنار گذاشتهاید و به دلایل مختلف سراغ آن نرفتهاید، Assassin’s Creed Odyssey بهترین بهانهای است که میتوانید از طریق آن دوباره با این سری قدیمی و محبوب آشتی کنید. این نسخه میتواند بیش از ۵۰ ساعت یا حتی بیشتر شما را سرگرم و درگیر خود و دنیای غنیاش کند.
Red Dead Redemption 2

Red Dead Redemption 2 از آن دسته بازیهایی است که میتوان گفت فقط راکاستار از پس آن برخواهد آمد. چنین ساختهی عظیمی را فقط سازندگان سری GTA میتوانند خلق کنند. Red Dead Redemption 2 سرانجام سالها تجربه و تلاش و یک دهه فرآیند سخت و نفسگیر توسعه و ساخت بازی است. استانداردی که شرکت راکاستار با رد دد ردمپشن 2 در جزییات ریز و ساخت یک اثر جهان باز واقعی به نمایش گذاشته، از آن کارهای خارقالعادهای است که کمتر استودیویی بهخصوص در عناوین جهان باز قادر به انجام آن است. چیزی کمتر از ده سال پس از عرضهی رد دد ردمپشن 1، راکاستار با خلق نسخهی دوم دوباره ما را به دنیای غرب وحشی دعوت کرده است.
وقتی راکاستار عنوانی را عرضه میکند، توجه اول اکثر گیمرها و رسانههای بازیهای ویدیویی میشود، زیرا همه در انتظار یک اثر بسیار بزرگ و انقلابی هستند. ممکن است برخی با بسیار واقعگرایانه بودن بازی ارتباط کامل برقرار نکند یا حتی از طراحی مراحل ماموریتهای اصلی گله داشته باشند اما هرگونه که نگاه کنیم، « رد دد ردمپشن 2» یک اثر عظیم است. بازی شما را در یک جهان بزرگ رها میکند که در هر گوشهاش میتوانید کاری کنید و ماجرایی گوچک یا بزرگ به راه بیاندازید. گسترهی فعالیتتان در رد دد ردمپشن 2 بهشدت زیاد است و شما با فعالیتهای فراوانی برای گذراندن وقتتان در بازی رو به رو هستید. جزییات ریزی که سازندگان به آن توجه کردهاند خارقالعادهست. این جزییات هم در طراحیها و ریزهکاریها گرافیکی نمود پیدا میکند و هم در تعامل با بازی، جهانش و شخصیتهایش. هرگز از داستان و روایت آن هم غافل نشوید که قرار است شما را به صورت جدی درگیر خود کند. نهتنها شخصیت اصلی یعنی آرتور مورگان در ذهنتان باقی میماند و برایتان اهمیت پیدا میکند، بلکه برخی دیگر از شخصیتهای گروهتان هم آنقدر شخصیتپردازی خوبی دارند که با آنها چنین حسی برقرار میکنید.
تجربهی رد دد ردمپشن 2 و دنبال کردن ماجرای آرتور مورگان و رها شدن در دنیای غرب وحشی بینظیر بازی قطعاً تجربهای استثنایی را برایتان رقم خواهد زد. دیگر شاید لازم نباشد این مسئله را تاکید کنم اما Red Dead Redemption 2 یکی از بهترین بازی های PS4 است.
Resident Evil 2

سالها بود که دلتنگ یک «رزیدنت ایول» با حسوحال نسخههای ابتدایی بودیم. با ساخت ریمیک رزیدنت ایول 2، کپکام بهراستی به همه ثابت کرد که به دوران خوش و روزهای اقتدارش بازگشته است. دوبارهسازی یک اثر ترسناک متعلق به سال ۱۹۹۸ و تبدیل آن به یک اثر مدرن امروزی در سختافزارهای قدرتمند حال حاضر، آنگونه که فکر میکنید ساده نیست و سختیهای فراوانی دارد. بازسازی رزیدنت ایول 2 استاندارد جدیدی برای ساخت ریمیک تعریف کرد. RE 2 تنها یک ریمیک خوب نیست بلکه بدون هیچ شکی یکی از بهترین بازیهای سال ۲۰۱۹ است.
داستان بازی طبیعتاً همانند نسخهی اصلی است و ماجرا از راکون سیتی و اداره پلیس آنجا آغاز خواهد شد. اداره پلیسی که بسیاری از طرفداران سری رزیدنت ایول و نسخهی اصلی بازی با آن خاطرههای فراوانی دارند. در این نسخه، علاوه بر حفظ کلیت بازی اصلی، تغییراتی هم وجود دارد که در راستای مدرن شدن بازی انجام شده است. بارزترین تفاوت که از فرسنگهای دورتر مشخص است، گرافیک فوقالعاده بازی است. گرافیکی که با موتور بازیسازی جدید و پیشرفته کپکام یعنی RE Engine خلق شده است. البته، قیافه و چهره دو قهرمان اصلی و دوستداشتنی بازی در راستای واقعیتر شدن اثر تغییر کرده که شاید برای طرفداران لیان کندی و کلیر ردفیلد کمی ناخوشایند باشد اما بهصورت کلی جزییات چهرهی آنها بسیار خوب انجام شده است. چیزی که اهمیت ریمیک رزیدنت ایول 2 را چند برابر میکند و آن را فراتر از یک بازسازی ساده میسازد، این است که علاوه بر نو بودنش، حس و حال نسخهی اصلی را در خود دارد و شما در هر دو سناریو بازی متوجه آن خواهید شد. نه فقط گرافیک بلکه مبارزات، محیطها، طراحی شخصیتها و… کاملاً نو و البته وفادار به بازی اصلی هستند که همین قضیه ریمیک بازی را از بسیاری از ریمیکهای دیگر جدا میسازد.
اگر خواهان تجربهی یک رزیدنت ایول ناب و اصیل هستید، Resident Evil 2 روی کنسول PS4 یک تجربهی ضروری و بسیار دلچسب خواهد بود. قطعا این بازی هم یکی از بهترین بازی های PS4 خواهد بود.
Kingdom Hearts 3

کینگدام هارتس یکی از بازیهایی است که در ایران مهجور مانده است. اگر بخواهیم محبوبیت کینگدام هارتس را در ایران و در ژاپن یا کشورهای غربی مقایسه کنیم، به یک اختلاف قابل توجهای خواهیم رسید. به همین خاطر شاید نتوان بهراحتی کینگدام هارتس 3 را به همه پیشنهاد کرد. بهخصوص به خاطر داستان آن که اهمیت بسیار زیادی در بازی ایفا میکند و نیاز است تا داستان نسخههای قبل را کاملا بدانید. حال میخواهید همهی بازیهای قبلی را انجام داده یا صرفا داستان را شنیده یا دیده باشید. البته راستش را بخواهید، ارزشش را هم دارد که بازی و داستان کل سری را دنبال کنید.
گول ظاهر بازی را نخورید، بازی کینگدام هارتس 3 داستانی جدی و بسیار مهم را روایت میکند. داستانی که در طول بازی میتواند بازیکن را جذب خودش کند و تاثیر اساسیاش را بگذارد. ریتم روایی بازی هم همان چیزی است که طرفداران سری انتظار آن را داشتند. مشکل اساسی فقط این است که داستان برای افرادی که از قب با سری آشنایی ندارند، بسیار گنگ خواهند بود و احتمالا این دسته از بازیکنان، متوجه تمامی اتفاقات گسترده بازی نخواهند شد. البته تمامی افرادی که به بازی جذب میشوند هم شاید اطلاعاتی دربارهی سورا، شخصیت اصلی بازی، و ماجرایش نداشته باشند و ممکن است برخی از علاقهمندان دیزنی و آثارش باشند. تقریبا اکثر شخصیتهای دوستداشتنی اصلی و مهم که سالهای زیاد در انیمیشنها و گاه فیلمهای دیزنی نقش داشتهاند، در کیندام هارتس هم حضور دارند و بهخوبی نقش خود را در داستان ایفا میکنند. این خودش برای بسیاری انگیزهی مضاعفی است تا بازی را تجربه کنند. برخی هم ممکن است به خاطر گیمپلی خاص بازی شیفتهی کینگدام هارتس 3 شده باشند. اساس گیمپلی تقریبا همانند نسخههای قبل است و تمامی عناصری که شناسهی اصی سری بودهاند همچنان حفظ شدهاند. علاوه بر اکشن سریع و مبارزات هیجانانگیز، یکی از نکات جالب در مورد گیمپلی این است که هر دنیای کینگدام هارتس، ویژگیهای خاصی را دارد و امکانات متفاوتی را به شما ارائه میدهد و باعث تنوع بازی شده است. برای مثال، در دنیای «دزدان دریایی کارائیب»، درگیر نبردهای جذاب دریایی خواهید شد، این درحالی که در دنیای «داستان اسباب بازی» به ویژگیهای خاص دیگری دسترسی خواهید داشت. این قضیه حتی در خصوص گرافیک خوش آب و رنگ بازی هم صادق است و هر دنیا طراحی خاصی دارد و حسی متفاوتی به شما میدهد.
احتمالاً طرفداران سری کیندام هارتس، تاکنون ساعتهای زیادی را به کیندام هارتس 3 اختصاص دادهاند و از آن لذت بردهاند اما اگر شما هم حال و حوصله دنبال کردن داستان گذشتهی سری را دارید یا حتی علاقهمند آثار شخصیتهای محبوب دیزنی هستید، کینگدام هارتس یکی از بهترین بازی های PS4 به حساب میآید.
Devil May Cry 5

بهای عرضهی دویل میکرای 5 برای طرفداران قدیمی این مجموعه حدود ۱۱ سال انتظار و دلتنگی بود. دویل می کرای 4، آخرین نسخه سری اصلی قبل از این بازی، در سال ۲۰۰۸ میلادی منتشر شد و از آن پس طرفداران دویل می کرای مشتاقانه در انتظار عرضهی پنجمین قسمت آن ماندند. یک نسخهی جدا و فرعی توسط نینجا تئوری و ریمستر نسخهی چهارم در این ایام منتشر شد اما هیچکدام باعث نشد تا عطش و درخواست طرفداران برای نسخهی پنجم کم شود. تنها طرفداران سری دویل می کرای هم نبودند که دلتنگ نسخهی جدیدی از این مجموعه شده بودند. از آنجایی که این نسل تعداد آثار هک اند اسلش خالص و برجسته بسیار کم شده بود و حتی اثری مثل GOW هم به اکشن ادونچر نزدیک شد، تقریباً تمامی گیمرها خواهان یک هک اند اسلش واقعی با اکشنی فوقالعاده بودند. Devil May Cry 5 بهترین چیزی بود که میتوانست در این شرایط رخ دهد.
گیمپلی بازی دقیقاً همان چیزی است که در نسخههای اصلی دویل می کرای دیدهاید و از این سری انتظار دارید. گیمپلی هیجانانگیز بههمراه اکشن سریع و دیوانهوار و کمبوهای بسیار جذاب دوباره با بازی دویل می کرای 5 به خانههایتان بازگشته است. در این نسخه شما میتوانید با سه شخصیت کاملاً متفاوت Nero، Dante و V به گذراندن مراحل بپردازید. سه شخصیتی که کاملاً سبک مبارزهشان متفاوت است و هر کدامشان جذابیتهای مخصوص خودشان را دارند. دانته و نیرو را کاملاً میشناسید اما احتمالاً درمورد شخصیت مرموز V کمتر آشنایی دارید. نیرو به واسطهی بازوهای مکانیکی جدیدش قادر به انجام حرکات ویژه و خاصی است، دانته با تنوع سلاحهای سرد و گرم و همینطور استایلهای مختلف مبارزه تجربهی دیوانهواری را برایتان رقم میزند و شخصیت V با جادو و احضار هیولاها سبک کاملاً جدیدی از مبارزه را نشانتان خواهد داد. البته، طراحی مراحل بازی شاید کمی کهنه و بسیار خطی باشد و کمی آسیب بزنند اما اگر با دویل می کرایهای قدیمی یا آثار هک اند اسلش ارتباط زیادی برقرار کنید، احتمالاً با آن کنار خواهید آمد.
اگر دنبال یک بازی هک اند اسلش دیوانهوار با کمبوهای سریع و فراوان و شخصیتیهای دوستداشتنی باشید، احتمالاً Devil May Cry 5 با آن گرافیک مدرن و بسیار بالای خودش بهترین گزینهای باشد که روی PS4 میتوانید تجربه کنید. اگر از علاقهمندان این سری و این ژانر باشید، بهزودی از دویل می کرای 5 خسته نخواهید شد و بارها و با درجههای سختی مختلف آن را تمام خواهید کرد.
Sekiro: Shadows Die Twice

استودیو ژاپنی و بسیار موفق فرامسافتور و کارگردان خوشنامش، هیدتاکا میازاکی، با عرضهی بازی بلادبورن در سال ۲۰۱۵ میلادی تلاش کرد تا کمی فرمول سری سولز (دیمونز سولز و سه نسخهی دارک سولز) را تغییر دهد و مقداری سرعت مبارزات و عنصر ترس در بازی را افزایش دهد. فرامسافتور با بلادبورن تا حدی موفق شد این کار را انجام دهد اما Sekiro: Shadows Die Twice یا به فارسی «سکیرو: سایهها دوبار میمیرند» اثری بود که توانست فرمول ثابت سری سولز را بیشتر از همیشه تغییر دهد. البته، همچنان هستهی اصلی آشناست و شباهتهای فراوانی وجود دارد که کاملاً قابل مشاهده است.
Sekiro: Shadows Die Twice را هرگز نمیتوان بهسادگی یک دارک سولز دیگر و اثری کاملاً شبیه به آن دانست. اثر جدید فرامسافتور این بار ماجرایی جدید در ژاپن و همراه با ساموراییهای دوستداشتنی و جنگجو به تصویر کشیده است. بهجای سری سولز، سکیرو بیشترین شباهت را به بازی قدیمی Tenchu دارد. این عنوان دیگر آن المانهای نقشآفرینی سولز را کمتر در خود میبیند و بیشتر به سوی یک اکشن ادونچر سوق پیدا کرده است. وقتی سخنی از بازیهای فرامسافتور میشود، یکی از چیزهایی که ابتدا به ذهن میآید، دشواری بازی است. در سکیرو هم همان سختی همیشگی وجود دارد اما بهگونهای است که احتمالاً دسترسی و ارتباط برقرار کردن با آن راحتتر از سری سولز است، شما حتی در آن میتوانید بازی را متوقف کنید! مبارزات بازی تاکتیکیتر و سرعتیتر شده و باید در مقابله با تک تک دشمنان با دقت کامل مبارزه کنید و بهدرستی از سیستم Parry کردن بهره ببرید. حتی مخفیکاری هم در بازی نقش مهمی را ایفا میکند. با وجود هیجان در مبارزات با دشمنان عادی و مینی باسها، اما جذابیت اصلی سکیرو در نبرد با باسهای بازی است که اوج هیجان را برای شما به ارمغان میآورند و نبردی دشوار و مرگبار را برایتان رقم میزنند.
سکیرو با همهی تغییراتش همچنان روح بازیهای میازاکی را در خود دارد و تمامی طرفداران سری سولز یا بلادبورن را میتواند بهوجد بیاورد و علاوه بر آن برای عدهی دیگری هم جذاب باشد. Sekiro: Shadows Die Twice نهتنها یک شاهکار دیگر در کارنامهی استودیو فرامسافتور است، بلکه قطعا یکی از بهترین بازی های PS4 و آثاریست که میتوانید در در سال ۲۰۱۹ تجربه کنید.
The last of us رو جا انداختید.
اول اول نوشتن😐
Mortal kombat11 و fifa و the last of us نیستن ولی بقیه درستن
فورتنایت یه سرچ کنید میفهمید چیه
پس و فیفا , فورتنایت و مورتال کمبت نیست
بازی های خوبی را گفته
فورتنایت بهترین بازی چند نفره س این بازی اکشن ماجراجویی هستش قبول میکنم فورتنایت عالیه
هواپیما ace combat
Detroid, beyond,، , داستانی واقعا عااالی ،بیست درصد اول کمی عادی و حتی خسته کننده که بیشتر هدف اموزش نحوه بازی هست مابقی عاااااااالی ، بعد از gta ، last of us، uncharted واقعا بازیهای بالا رو تجربه نکنید باختید .